محبت

در مورد زندگی من و مادرم

محبت

در مورد زندگی من و مادرم

یه حس قشنگ

به نام یگانه معبودی که دل پروانه اوست 

 

سلام  

دوستان خوب بعضی وقتها شاید بدون دلیل شاید با دلیل صبح وقتی خورشید از آسمون بیرون میزنه وبه همه سلام می کنه ودل گرمی خاصی به همه می ده هرچند الان که دارم این مطالب را می نویسم از آن رو.زهای است که غبار سرتاسر آسمون را فرا گرفته اما یه حس خوب توی قلبت داری که نمی دونی برای چیه امروز از آن روزهای که من هم همین حس را دارم . شاید خیلی خنده دار باشه اما نمیدونم دلیلش چیه؟

پنج شنبه به پدرم سر زدم و وقتی رفتم پیشش متوجه شدم که دختر خواهرم با شوهرش و دوستاش آمده اند خیلی خوشحال شدم با آن خانواده که یه دختر کوچولو به نام کیمیا داشتند  آشنا شدم خلاصه 2 روز با هم بودیم خیلی خوش گذشت  

امید و آرزوی قلبی من این است که همه.همیشه حس قشنگی از زندگی روز مره خود داشته باشند اگر چه این حس بی دلیل باشه باز هم خیلی خوبه نظر یادتان نرود

نظرات 1 + ارسال نظر
محبوب شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 http://mahbubam.blogsky.com/

خوشحالم که آخر هفته ی خوبی رو کنار خانواده ات داشتی
به هر حال بعد از یک هفته کاری آدم نیاز داره که تجدید قوایی داشته باشه.امیدوارم همیشه سلامت و کامیاب باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد