من از دوران کودکی( خودم) می خوام براتون بگم. آن هم از وقتی که ۱.۵ بود از شهرستانی به تهران مهاجرت کردیم آن روزها که یادم می یاد خیلی شیطون بودم یعنی مادرم می گفت از دیوار سفید کاری بالا می رفتم تا یادم میاد شیطنت بود وبس از همان اوان کودکی چون شیطون بودم برای مادرم خیلی درد سر درست می کردم یه روز یادمه که برف سنگینی آمده بود من با یه خاک انداز با همان عالم بچگی رفتم و در خانه همسایه و شروع به پارو کردن برفها شدم مادرم خدا بیامورز گفت که بیا تو سرما می خوری ولی من به حرفش گوش ندادم تا اینکه شب تب و لرز شدیدی کردم تا حدی که به بیمارستان کشیده شدم یادم میاد آن شب بعد از آن همه برف هوا یه نموره بارانی شده بود به حدی که آدم را خیس نمی کرد باران بعد از برف خلاصه پدرم که یه بارانی پوشیده بود من را بغل کرده بود و صدای نفسهایش موقع راه رفتن و بوی تنش هنوز که هنوزه از یادم نمی ره من را به بیمارستان برد گویا خیلی حالم بد بوده چون وقتی چشم باز کردم یادمه که دادش بزرگم بالای سرم بود از من پرسید چی دوست داری برات بخرم من هم گفتم عروسک خلاصه این اولین چشمه ای از شیطنتهای من بود اما چه عالمی بود دوران کودکی حالا که فکرش را می کنم با خودم می گم خوش به حال آن روزها در روزهای بعد از شیرین کاریهای دوران کودکی خواهم نوشت
و اما دیروز از وقتی از سر کار برگشتم تا شب مشغول غوره پاک کردن بودم خیلی خسته کننده بود تا ساعت ۱۱ طول کشید راستی دیروز با دوستم مثل کارگاها برای یه تحقیقی به بازار رفتیم از نزدیک یه نفری را دیدیم و ۲ تا اسکاج خریدیم نظرم در موردش بد نیست آدم بدی به نظر نمیرسید ولی بیشتر باید تحقیق کنم . نظر یادتان نرود
من که خوشحالم
اگه رشته مدیریت نمیخوندم می تونستم کارگاه خوبی باشم
البته چشم نمیزنم خودمو
فعلا به خودم نیاز دارم
خلاصه برات آرزوی خوشبختی رو دارم گلم
سلام
خدا نکند که چشم بخوری عزیزم منم برای شما گل گلاب آرزوی خوشبختی می کنم
سلام بیدگلی هستم از اینکه به وب من سر زدید ممنون شما هم وب خوبی دارید البته باید سعی کنید احساساتد را روان تر بنویسی پیشنهاد میکنم ودر قسمت موضوعات وبلاگم نوشته های حیدر علی عنایتی را حتما بخوانید راه کشا است دوست دار شماحسین بیدگلی باز هم سر بزن در خدمتم
سلام
آقای بیدگلی حتما به آن قسمت از وبلاگ شما هم سری می زنم و اطلاعات خودم را بالا می برم وسعی میکنم که چون رشته ادبیات می خونم حتما از نظرات دیگران در روش کاری خودم استفاده کنم و بهره کافی را ببرم راستی از دری را که برای ما ساختید هر وقت رد می شم یا باز و بسته میکنمش یاد خاطرات کودکی که برایم تعریف کردید میافتم و به شما برادر مومن و گرامی افتخار میکنم باشد که در کارتان موفق باشید انشالله در پناه خدا باشید