سلام
سلامی به گرمی آفتاب سوزان کویر و به گرمی قلب کوچک آدم و حوا
راستی تا به حال پای صحبت بزرگترها نشستید مخصوصا آنها یی که خیلی قدیمی ترند وقتی از آن موقعها صحبت می کنند و اتفاقات و داستانهای خودشون حرف می زنند آدم به آنها حسودیش میشه چرا که الان با این همه پیشرفت و تکنولوژی اما آن لذتی را که آنها اززندگی آن زمان بردنند هرگز ما ذره ای از آن را هم نمی توانیم حس کنیم راستی چه زمانه ای شده عاطفه ها کم. رفت و آمدنها کم. و همه از صبح تا شب می دوند اما به جایی نمی رسند وشب را به صبح و صبح را به شب می رسانند غافل از اینکه هیچ لذتی داشته باشند هر چه را که در طول روز بدست آوردن از روی چشم و هم چشمیها از دست می دهند اما آن زمانها با اینکه نان شب را هم بعضی ها نداشتند اما با دلی پر از نور و محبت زندگی می کردند .دیروز رفتم به پدرم سر زدم از اینکه مشغولیتهای زندگی نمی گذارد آن طور که شاید و باید به او برسم اما همیشه سعی می کنم دلش را به دست آورم چون دعای پدر و مادر پشت سر ما بودن خودش یه نعمته. منکه نعمت مادر داشتن را ۱۳ سال است از دست دادم پدرم هم جای مادرم است و هم جای پدرم اما پدرو مادر مثل گل اقاقیا گل رازقی .شبو .یاس که خیلی خوش بو هستند و زیبا می مانند قدر آنها را داشته باشید باشد که در همه ایام یاد و خاطره آنها زنده نگهداریم و سایه پر مهر آنان برسر ما فرزندان باشد . انشالله از اینکه خیلی پر حرفی کردم من را ببخشید
سلام دوستان وبلاگی
راستش از این مطلب دوستم که دیروز در sms نوشته بود . (در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است . دلم برای رفیقان بی ریا تنگ است )خیلی تو فکر رفتم و از اینکه می بینم با توجه به اینکه نیرنگ و ریا قلب انسانها را سیاه می کند و یک حربه شیطانی است اما با خودم فکر می کنم می بینم که آنهایی که بی ریا و پاک هستند همیشه یه جورایی ضربه می خورند در عجبم چرا ؟ مگر نه اینکه خدا همیشه بشارت داده که تزکیه نفس داشته باشید و قلب خود را پاک نگهدارید اما چرا خودش هم هوای کار آنهایی را که پاکند و بی ریا را ..................................خلاصه که خدایی خوبی داریم در همه جاکار را شاید به مویی بند کند اما نمی سلاند اما باهمه اینکه خودم خوب می دونم الان همه می گویید که خودش جواب خودش را هم داد اما بازم در عجبم ؟شما چطور لطفا نظرات خودتان را بنویسید راستش دیروز با دو ستان بودن خیلی خوب بود تنی به آب زدیم وشاد وشنگول به خونه برگشتم
در پایان همیشه برای همه آرزوی روزهای سرشاد از خو شی و خوبی و لذت از دنیا بردن را دارم در پناه خدا باشید نظر یادتان نرود
دیروز که از سر کار برگشتم خانه خیلی خسته بودم هوا هم گرم آفتابی و سوزان همه جا را فرا گرفته بود خلاصه وقتی رسیدم خانه دیدم خانه هم یک رسیدگی می خواهد بنا بر این شروع به تمیز کردن خانه شدم بعد هم نماز خواندم و زیارت عاشورا وقتی نگاه به ساعت کردم دیدم ساعتمان باطریش تمام شده بود زود به موبایلم نگاه کردم دیدم ساعت ۲۰/۱۱ شب است و هنوز شام هم نخورده بودم خلاصه شام درست کردم و خوردم همینکه دراز کشیدم دوست خوبم زنگ زد و برای فردا قرار به رفتن به استخر را گذاشت خیلی خوشحال شدم پس از این همه که کار یک تنی به آب زدن خیلی می چسبد با کمال میل قبول کردم و تمام خستگی از تنم در رفت و به فکر یک روز خوب دیگر سر به بالین گذاشتم